سوگ سبز
نوشته شده در توسط امیررضا صافحیان.
آن اتفاقی که برای همه میافتد ! " مرگ "
مردن آن ناگریز اتفاقیست که همیشه بوده و هست...
نزدیکترین هایی که از من مرده اند دوستانم اند - اگر نزدیکی را به نسبت های فامیلی محدود نبینیم - اولین رفیقی که از دست دادم به همهمان گفت برایش نگرییم . سپید بپوشیم و سر خاکش آوای شهناز تن ها را بلرزاند... نه آیاتی که سوگند میخورم اگر نگوییم همه، نیمی از حضار هیچ از آن نخواهند فهمید !
چند روز قبل عموی مادرم را از دست دادیم، اتفاقیست غمگین ! از دست دادنها همیشه سخت و غمگین کننده استند!
اما آن چیزی که مهمتر جلوه میکند نگاهیست که هرکس به از دست دادن دارد،
من وقتی کسی را از دست میدهم ابتدا غمگین میشوم و سپس میاندیشم به روزهای خوبی که بود... اما در نهایت تمام تلاشم را میکنم که هیچگاه غمی نخورم براین سوگ، که آه چه روزهایی را که میشد با او باشم و در کنار او، اما نبودم ! این رفتار را ظلم میبینم به خودم و به او !
غم، آن دردناک اتفاقیست که برای همه میافتد اما تاکید من بروی اتفاق بودن آن است تا غمگین بودنش !
مرگ آن رهایی و آزادیست از غم هایی که این روز ها بر این سرزمین سایه انداخته ... من به پیشواز مرگ نمیروم و اگر بین مرگ و زندگی از من انتخاب بخواهند من زندگی را میگزینم ! ولی از مرگ هراسم نیست در عینی که به آن مشتاق نیستم ... چون ناتمام کارهای بسیاری در من است که پیش از پایانشان اگر به انتها برسم ناکام میمانم و پس از آن ها مرگ من را آرامشیست ابدی ! حال فارغ از نگاه های آخرتباورانه و یا ناباورانه ...
در میان مرگ و زندگی مهم سبز بودن و آزادگی آدم هاست که همیشه حفظ شود !
روحی آزاد و سبز و رها ...