مهاجرت
نوشته شده در توسط امیررضا صافحیان.
به زودیها باید از میهنبلاگ مهاجرت کنم و برای خودم بلاگی راهاندازی کنم که دیگر مشکل در نظرات نباشد و پستها هم بهتر نمایش داده شوند!
ولی هنوز مجال این کار نیست...
مهاجرت همیشه سخت است و همیشه سخت است و همیشه دورترین راهیست که انتخاب میکنم!
از هیجان آن البته چیزی کم نمیشود...
در ادامه نامهای سرگشاده به دلبر میخوانید که رونوشتی به خودش ایمیل شده است:
سلام!
امیدوارم که حال و روزت خوب باشد و خبرهای اخیر ایران، هیچ از زیبایی یک روز آبی آبی برایت نکاهد.
امیدوارم بخندی! که این انتقامیست که این روزها هر لحظه میتوان از هرکسی که دلت میخواهد بگیری...
از راننده تاکسی اگر با تو بدخلقی میکند،
یا پیرزنی که در مترو به روسری افتادهات گیر میدهد!
یا شاید خانوادهات اگر با تو سر ناسازگاری دارند...
و دیگر امیدوارم که خداوند به خانواده تکتک دوستانمان ک امروز از میانمان رفتند صبر بدهد!
به تمام آن عزیز مردمانی که به سوی آرزوهای خود از ایران مهاجرت کرده بودند -خواه دائم، خواه برای تحصیل-
دوری از خانواده و دوری از میهن اتفاقی نیست که برای کسی سهل شود!
کافیست آسمان آبی نباشد یا جمعهای باشد...(البته نمیدانم در فرنگ جمعهها دلگیر است یا ساندی ماندی؟)
کیست که دلش خانه را تنگ نشود؟
میخواستم به تو بگویم که تو خانه من هستی...
من دلم برای تو تنگ میشود حتی وقتی که همیشه دارمت!
یادم نمیرود روزهایی را که فکر میکردم دلم برای هیچکس تنگ نمیشود،
دردا که من مادام دلتنگ تمام دوستانم هستم...
دوستانم هم مرا وطناند!
و تو که صمیمیترین دوستم هستی.
روزها شب میشوند و شبها هم به سپیدی روشن میشوند ولی هرگز آدمی وطنش را فراموش نمیکند!
درست است که روزی شاید صبح و شب برای کسی که در ایران است و کسی که در آرزوی بودن در وطنش فرق کند،
اما هرگز اندکی از این میل کاسته نمیشود.
که اگر کاسته شود دیگر تویی نیستی...
تو همانی که بودهای!
تو ایران هستی...
در مرزبندی بالاتری تو دنیایی هستی که در آن زندگی میکنی!
اینگونه است که هرگز جهان را جدای از خودت نمیبینی و برای سوختن کانگورو و کووآلاها در استرالیا غمگین میشوی...
و یا برای تمام انسانهایی که از گرسنگی استخوانهایی هستند متحرک در آفریقا.
چیست این انسان!
چیستیم ما...
ولی هرگز دل به غم سپردن راه فرار نیست!
شاید سادهترین راه این باشد که چشمانمان را ببندیم و امید ببازیم از آینده...
ولی هرگز راهی که باید این نیست...
ما را راهی نیست جز موفقیت!
ما بندگان رسیدنایم.
پدرانمان به جرم کاری که نباید انجام میدادند اما میخواستند آن را تجربه کنند به زمین رانده شدند.
ما را چه میشود اگر همان نباشیم و تجربه نکنیم؟
تجربه کنیم و موفقیت را بچشیم!
البته هرگز این مهم را یادمان نمیرود که «موفقیت یک مقصد نیست! یک مسیر است.»
به یاد شهر خاموشی که این روزها ما هستیم هم آن شب بیادماندنی را به ادامه این نامه پیوست میکنم.
به امید روزهای روشن
فردای روشن
و جهانی روشن
که ما خواهیم ساخت...
با نهایت محبت و احترام امیررضا
لینک دانلود کنسرت "شهر خاموش" کیهان کلهر در تاریخ ۷ دیماه ۱۳۹۸